از سردبير جوان يا «مشاور تاريخي»!


از سردبير جوان يا «مشاور تاريخي»!

«انتقاد واقعي» از كي؟

اشاره:

با پوزش از خوانندگان فهيم و اهل پژوهش . بايد گفته شود ،‌ بي غرض و حُب و بغض ، آنچه كه در زير مي آيد ، يك ذره نخواسته ايم قلم را با نفرت و حسدآلوده نماييم . چرا كه واژه ي «تالش» به همان اندازه براي مان عزيز است كه واژه ي مقدس ايران مي باشد. هر آنچه كه مي آيد حقيقتي ست به نام نقد،‌(حال تند و كندي آن بستگي دارد به جذب و دفع انديشه وراني كه مخاطب اين ياد داشت قرار مي گيرد) شايد سر دبير جريده ، حق را به ما بدهد . تا جايي كه مي دانيم ، ‌دررابطه با رويدادهاي پيرامون خود به روز هست و به خوبي مي داند ، آن نامزدي كه قبلن در شعار انتخاباتي اش مي گفت : اگر من برنده شوم معاونت اقوام تشكيل خواهم داد. و حتا در شاندرمن يك بنر عريض و تأويل هم به استقبال از آن نصب كرده بودند . جالب اينكه او به تالش مي آيد، اما در مناظره تلويزيوني از همه اقوام ايراني نام مي برد الا تالش!و به يقين مي دانيم كه اين قوم تالش در حافظه اش نمانده است .

از طرفي همين چند شب قبل در گفتگوي ويژه خبري ...از لك ها ،‌آشوري ها ، تات ها ياد مي شود ،‌ الا همان تالشي كه در ماسال «شاله كلاه و شاله شكه» هديه داده بودند.كه لك ها و تات ها حتا موج راديويي ندارند ، ولي تالش نه تنها موج برون مرزي ، بلكه نيمچه «صدايي» هم دارد . اميدواريم خود سردبير اين جريده با آن قلم روانش به آن بپردازد و بگويد به چه دليل تالش دارد از حافظه تاريخي پاك مي شود؟

حال كه نمي گذارند با نخبگان تالش در ارتباط باشد ،‌حداقل خود جوش پيرامونش را آنگونه ببيند كه دريابد پاك شدن واژه ي تالش در حافظه ي تاريخي خود يك متن است .ما هم به عنوان يك تالش ، دل مان تنها به يك جريده خوش است كه نام با مسماي «تالش» را در لوگوي خود دارد و چند جواني كه دست شان تنگ است هنوز نتوانسته اند بخش وسيعي از ناگفتني هاي تاريخ تالش ،‌فرهنگ و هنرو ادبيات تالش و...را بازگو نمايند.

يكي از «صدا»ها كه رفت بگذاريد خود «تالش» بماند تا جوانان بتوانند فارغ از سياست هاي روزمره نفس بكشند . والله دردآور است ، شخصي را از آنسو دعوت مي كنند و به نام NGOي «مركز مدنيت تالش »كه خواسته يا ناخواسته ـ بي آنكه آن كلمه ي «دفتر» را سانسور نمايند ، عنوان داشته است :«حتا يك دفتر براي نشريه نداريم». مگر مي شود NGOيي با اين همه دبدبه و كبكبه دفتر كاري براي نشريه شان نداشته باشند؟و آنگاه يكي بشود «رئيس جديد مركز مدنيت تالش». در شگفتيم چگونه با افكار عمومي و يا خود تالشان ارتباط بر قرار مي نمايند؟ و يا با رئيس جمهور محترم كشورمان در كجا مكاتبه نموده اند ؟ آيا در چمن پارك هاي باكوبه مراجعات مردمي پاسخ مي دهند و يا نامه مي نويسند؟

اينجاست كه اين جريده كه نام «تالش» را به يدك مي كشد و اين جوان نيز زندگي اش ، ‌انرژي اش ، عرق تالشي اش را هزينه اين راه نموده تا تالش زنده بماند ، نياز به مشاوران پيشكسوت تالش دارد . نه اشخاصي كه خود در گرداب سياست غوطه ورند. كه حتا در تفكيك از اين مسايل عاجز مانده اند و در پردازش از اين موضوعات دو سوي مرز گاه منفعلانه و گاه جانبدارانه عمل نموده كه خود اين واژه را به ورطه ي نابودي مي كشاند .اين همان واژه «تالش»ي ست كه قبلن به نام ذوالفقار احمد زاده چه هياهويي در ايران برايش به راه نيانداخته بودند و امروز حتا نام بردن از اين واژه كه «تالش» باشد پرهيز مي شود.

توصيه نمي كنيم ،اما دلسوزانه عنوان مي داريم از اين جريده محافظت نماييد . ما را در پيش ذهنيات تان لايق نمي دانيد ، پژوهشگران صادق تالشي كه در اين راه استخوان خُرد كرده اند از آنها مشاوره بگيريد . با سلاح نقد به حفاظت از اين واژه (تالش) بپردازيد، آنهم باز با مشاوره گرفتن از نخبگان تالش كه اگر امروز همراه جريده بودند با توجه به دلسوزي خود نسبت به اين واژه (تالش) مسلمن اجازه نمي دادند اين مصاحبه با اين شيوه در تالش انعكاس يابد. باز هم با پوزش وارد بحث مي شويم:

آنهايي كه در اين وادي سير مي كنند بايد يادشان مانده باشد چند روز مانده به پايان سال 91 ، خبري در فضاي مجازي پراكنده شد مبني بر اينكه «سه تن از فعالين فرهنگي تالش شمالي(!)نامه يي به رئيس محترم جمهوري كشورمان نگاشته اند. كه يكي از آنها سمت « رئيس جديد مركز مدنيت باكو» را دارد. كه قبلن اين مؤسسه زير نظر هلال محمداُف اداره مي شد و امروز بنا بر دلايلي در حبس بسر مي برد. در اين بين تنها مواد خام آن نامه كه قالبش باشد بازتاب يافت . آنهم به صرف تبليغاتي كه كاربرد زماني محدود داشت و اهل پژوهش بسيار مشتاق بودند كه متن آن در همان نقطه يي كه انعكاس يافت ترجمه شود كه با اصل واقعيات و تحركات اين اشخاص همخواني نداشت ،‌هويدا گردد.

ما نيز در اين خصوص با ارايه چند يادداشت تاكيد فراوان نموديم كه نامه ترجمه شود تا به اصل آنچه كه به نام «تالش» در منطقه روي مي دهد و مي رود خود واژه را نيز به ورطه نابودي بكشاند ، خوشبختانه ،‌اگر چه دست و پا شكسته تا حدودي از طرف جوانان تالش از جمله سردبير اين جريده ـ كه اصالتن نيز تالش اند و با عرق تالشي شان براي اين واژه جان فشاني كرده و مي كنند افشاء گرديد ، كه در جاي خود قابل تحسين فراوان دارد .

ما در همان بُرهه ي زماني اين سناريوي از پيش تعيين شده ي نامه نگاري را به شك وترديد نگريستيم . اگر چه تا همين لحظه نيز به يقين نمي دانيم ،‌آيا به راستي اين يك تاكتيك صوري بود؟ وچرا هواداران اندك شان از جمله «مشاورتاريخي پژوهشي » جريده منطقه «تالش» به تحليل آن بر نخاست؟‌كه مي بايست براي اقدام اين عمل پيشقدم مي شد تا تالشان هر دو سوبه اين باور برسند كه اگر «مركز مدنيت تالش» آنسو «دفتر» ندارد تا به افكار عمومي پاسخگو باشد ، در اين سو كه «خانه» هاي فراواني يافت مي شود ، خصوصن وقتي كه در صداي و سيماي مركز گيلان محمد بشري يك جمله در خصوص تالشان مي پراكند و آن يك كلمه اخگري مي شود تا بيشه زاري را به آتش بكشاند و امروز به اجاق سرد و خاموشي بدل شده است . چرا؟ كه در واقع مي شد در همان «خانه»ها براي تنوير افكار عمومي آن نامه را با همان ادبيات خاص شان ترجمه نمود و در دسترس تالشان اينسو قرار داد.

حال چرا نشد بر مي گردد به آن سناريوي از پيش تعيين شده و يا آن بار فشارسياست و افراط و تفريطي كه به نام «تالش» از طرف كشوري شكل گرفته و به نام «تالش» كه چندين دهه قبل با واژه «تالش فداي شما باد» بر باد رفته است و پيكره ي نحيف اين واژه كه تالش باشد ، توان كشش رودروريي با آن بخش از تُركان افراطي را ندارد و صرفن يك تبليغات سويي بود ،‌ آنهم در فضاي مجازي كه در مصاحبه با «رئيس جديد مركز مدنيت تالش» حتا يك كلمه و يا جمله در خصوص آن نامه به زبان آورده نمي شود .

 آيا اين حركت جواني كه قبلن با مصاحبه هاي كوبنده و با طرح سؤالات چالشي با نمايندگان پيشين و پسين تالش ، زمين و زمان را به هم مي دوخت ،‌ وچرا از كنارش به راحتي گذشت مي توان به ديده ي اغماض نگريست ؟ آيا «مشاور تاريخي و پژوهشي» جريده در اين موضوع دخيل بوده است ؟ يا اينكه نه ،‌ مصلحتي در كار بوده كه مي بايست اگر افكار عمومي ندانند لااقل نخبگان و پژوهشگران تالش بايد بدانند.

سؤال مي كنيم آيا خواسته ي ما در اين باره خواسته ناحقي است ؟ خصوصن اينكه ماها از پدري و مادري تالش اصيل هستيم و اين حق هر تالشي است تا بداند اين شخصي را كه براي مصاحبه دعوت نموده اند ،‌چرا براي بازگو نمودن برخي مسايل مُهر سكوت بر لب دارد و ناخواسته آنچه را كه قبلن «مشاور تاريخي و پژوهشي» جريده رشته بود به پنبه بدل مي كند؟ و آن كاخ خيالي ذوالفقار احمدزاده را اينگونه فرو مي ريزد. كه اگر تالش يك NGOي معتبري داشت مطمئنن كسي از آن ،‌ رو در روي اين مهمان مي نشست و بجاي منتشر كردن چنين مصاحبه يي به آسيب شناسي از اين واژه «تالش»  مي پرداختند . نه شخصي كه تنها نام «مركز مدنيت تالش» پشتوانه اش است و حتا واژه تالش را كه جريده خواسته از آن به عنوان كليدواژه استفاده نمايدو خواسته و يا ناخواسته خود را نيز به نوعي فداي آن مي نمايد.

ما نبايد يادمان رفته باشد ، ‌قبل تر از اين ها ،‌ ما شاهد مصاحبه هاي سريالي از اين اشخاص بوده ايم از جمله وقتي كه با هلال محمداُف مصاحبه شد به او نگفتند كه اگر با فلاني از باكو به تالش ورود نمايي ،  با كليد همان چمدان و با برگ ديگر از تاريخ جعلي «تالش فداي شما باد» آينده ات رونمايي خواهد شد و همان مي شود خاطره ي «تلخ» تالشان كه در«پارك سياه داران» ناخواسته واژه ي تالش را با سياستي آلوده نمودند كه جبران ناپذير بود.

اينها هنوز درنيافته اند كه در رقابت با «سران كميته مساوات» اگر ذوالفقار احمد زاده گوي رقابت را از آنها ربود ، اما نتوانست قدرت زنگار زده استالين خونخوار را نه اينكه فروبريزد ، بلكه با انگ ارتباط با دولت عثماني از گردونه خارج هم شد. و امروز «پارك سياه داران» تراژدي «تلخ» كوچكي از گذشته ي «تاريخ تالش»(!) خواهد بود. و يا علي اكرم همت اُف كه مدعي زعام رهبريت تالشان آنسو را به يدك مي كشد در فرق بين «مدال ،‌دوست يا دشمن» عاجز مانده است و تنها يك قاب عكس برايش باقي مانده تا به تمرين سياست بپردازد.

اين را نه از روي نفرت كه با سلاح نقد به حفاظت از واژه «تالش» بر خاسته ايم و اميد واريم با دعوت كردن آن دو تن ديگر«فعالين مركز مدنيت تالش» با رونمايي از واژه گان شان ،‌تالش به آنچه كه با اغراق گفته است «رئيس مركز تالش» ـ‌ اگر چه براي فرزندان تالش اين حركت يك نعمت بود. ولي با اين معماري كلاسيك ،‌ حتا آن بار خبري كه در فضاي مجازي حاكم بود، چون حبابي تركيد.

حاشيه ها:

حال بر مي گرديم به چند و چون اين مصاحبه كه مي توانست در نوع خود حاشيه هايي داشته باشد. و روي سخن مان با سردبير جواني ست كه قبلن با ويژه هاي ماندگاري چالشي انتخاباتي كه حتا تحسين نخبگان تالش را بر انگيخته بود و به ياد دارم كه نسخه يي هم سفارش شد تا در آرشيو بماند . آيا براستي اين مصاحبه كننده امروزي همان جوان سردبير ديروزي ست؟ ايكاش سر دبير جوان به ذهنش تلنگري مي زد و در لابلاي پرس و گو به پيرامون اش مي نگريست و در مي يافت آنچه كه امروز مورد نياز تالشان است ، پرسش از اين مهمان است. سؤال است در طول اين يك ماهه چگونه اين جوان سردبير با توجه به داده هاي قبلي «كارخانه» طرح سؤال ريزي اش در تحريم از «مشاور تاريخي» به تعطيلي كشانده مي شود؟ و تنها با ارايه ي چند سؤال يكنواخت و ابتدايي شايد براي مبتديان به واژه تالش  كه از روي احساس ورق مي زنند ارضاء كننده نباشد. كه بايست پرسيده مي شد:

* جناب «رئيس جديد مركز مدنيت تالش» در اين بُحبوحه ي حساس چه شد كه به ايران آمديد؟

* جناب ... كاري شخصي ات درست ، ‌اما چون مخاطبين مان تالش اند و شما هم كه مي گويي من رياست يك NGO را در دست دارم. من روزنامه نگار نيز موظفم با شما كه صاحب يك NGOهستيد مصاحبه كنم و بايد در شفاف سازي و تنوير افكار عمومي پاسخگو باشم. آيا شما براي زيارت آمده اي يا براي سياحت؟

* جناب ... شما در كنار يكNGOصاحب يك نشريه ي تالشي زبان هستيد كه  در واقع مي توان گفت حرفه ات روزنامه نگاري ست . مگر مي شود بدون حتا يك اتاق مؤسسه يي را هدايت نمود؟‌پس با ارباب رجوع چگونه مراودات تان را انجام مي دهيد؟

* جناب ... حالا كه گفته ايد «دفتر» نداريد ، سوال است مكاتبه با رئيس جمهور كشورمان را در كجا انجام داده ايد؟

* جناب ... ،‌از فخرالدين عباس اُف چه خبر؟ تا جايي كه با خبريم در مسكو و بلاروس «خانه » هايي بر قرار است كه در ايران «فرهنگ»اش زير سؤال رفته است و نخبه گان تالش بر اين باورند كه آن «خانه» ها در تدارك «مرز كشي و ملت سازي ... و تنوع زباني موجود» براي اشخاص بهانه يي كه «پروژه پرهزينه و بلند مدت ايجاد خاورميانه جديد به وسيله دولت آمريكا و مؤسساتي چون ...»شده است. نظرت در رابطه با افكار و انديشه اش چيست ؟ حال «خانه»اش جاي خود. تالشان اينسو اطلاعاتي در خصوص «فرهنگ»اش از ما مي خواهند!

* جناب ... از هلال محمداُف ، تاجايي كه باخبريم اطلاعاتي در دست داريد ، حال بخش حقوقي اش بماند. اما بخش فرهنگي اش جاي سوال است كه آيا خط مشي شما هم در امتداد خط مشي ايشان است ؟يادتان باشد با جريده يي مصاحبه مي نمايي كه «مشاور تاريخي پژوهشي » اش ارتباط تنگاتنگي با هلال محمد اُف دارد!

* جناب ... نظرت در رابطه با «مدال درجه دو علمي»اي كه دانشگاه ايروان به «مشاور تاريخي پژوهشي » جريده اهداء نموده است چيست؟

* جناب ... شما از مجله يي به نام«هيركان» نام برديد كه گويا يك شماره اش هم منتشر شده است . نيت مان اين است كه با سردبير آن هم مصاحبه يي ترتيب داده تا از چند و چون آن «نامه» يي كه نوشته ايد با خبر گرديم. تا جايي كه متوجه شدم در طول مصاحبه شما مصلحت نمي بيني آن را افشاء نماييد . شايد ايشان از ماوقع آن ما را آگاه نمايد. اصلن پيگيري آن «نامه» به كجا كشيده شد؟

* جناب ... بنده بر اين باورم «دولت ارمنستان با اين كار در پي القاح اين فكر وانديشه است كه با اين راديو در پي جدا كردن تالشان از ايران و آذربايجان از دولت هايشان و يكي كردن آنها در يك دولت جدا به نام تالشستان است » نظر شما در خصوص همين واژه ي «تالشستان»چيست؟

و...و...و... و دهها نمونه از اين دست سؤالاتي كه چرا سردبير جوان اين جريده نخواسته در اين مصاحبه كاخ رويايي تالش خيالي فرو ريخته شود ! كه اگر با مصاحبه ي چالشي روبرو شوند مطمئنن چيزي از آنچه كه در اين سوء به تبليغ اش برخاسته اند بر جاي نمي ماند و تنها اين واژه است كه بطور رايگان هزينه اين راه مي شود.

آيا NGOيي به نام تالش پيدا مي شود تا اتاقي را به اين موضوعات اختصاص داده كه اگر مجددن مهماني از اين جنس دعوت شد ، يك تالش خبره و اهل مطالعه و آشنا به دانش روز و بداند در طول دويست سال بر تالش چه گذشته را به چالش گرفته و بازتاب دهد و هم چنين پرسش هايي كه تالش را تابلو خاص و عام ننمايد؟!

 

 


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: